منتقدان فلسفه اگزیستانسیالیسم بر این باورند که اگزیستانسیالیسم به طور اعم، و فلسفه سارتر به طور اخص، فاقد مبنای اجتماعی مناسبی برای پرداختن به نهادهایی مثل مدرسه است و این عامل، مانع از کاربرد دقیق اندیشه‌های اگزیستانسیالیستی در مسائل مهم تعلیم و تربیت شده است. سارتر که شاید فردگراترین فیلسوف اگزیستانسیالیست بود، سرانجام به این نتیجه رسید که خود را با نظریه مارکسیسم همراه کند، هر چند موضع تعصب آمیز مارکسیسم را نپذیرفت و ترجیح داد خود را فردی مستقل بداند. آن طور که سارتر می گوید، علت این مسأله قبل از هر چیز آن است که نظریه او به تنهایی نمی توانست دوام بیاورد، چرا که برای کاملتر شدن محتاج مارکسیسم بود و در مقابل ، مارکسیسم به چشم انداز اگزیستانسیالیستی و اثرات انسانی آن نیاز داشت. ظاهرا سارتر پذیرفت که افراد ممکن است ارزش را در مشارکت در فرایند اجتماعی و سیاسی بدانند، به شرط آن که مشارکت را خودشان تعریف کنند.
 
اگزیستانسیالیسم در سال‌های اخیر بر حوزه‌های فکری بسیاری تأثیر نهاده است. روانپزشکی اگزیستانسیالیستی توسعه و حرکت فزاینده ای داشته و حتی نشریه ای به این نام وجود دارد. اساسا این روانپزشکی دیدگاهی غیر ارشادی دارد و شبیه اندیشه‌های کارل راجرز و آبراهام مازلو است.
 
مثلا راجرز معتقد است که در آزمایشهای کلاس، معلمان باید خود را به خاطر دانش آموزان به خطر اندازند. معلم باید مراقب «استعداد و دانش افراد» باشد و به منظور تغییر خود خواسته فراگیر، فعالیت کند. این خطر نه تنها خودشناسی معلم  را شامل می شود، بلکه تمایل به اعتقاد فراگیر را هم در بر می گیرد. این بدان معناست که معلم باید «تسهیل کننده آموزش» باشد تا به آزادسازی استعداد دانش آموز کمک کند. راجرز با مفهوم آموزش به عنوان نشان دادن، راهنمایی کردن یا هدایت کردن، مخالف است؛ برعکس، معلم باید فراگیر را گرامی بدارد - به او بها بدهد . و در او احساس ارزشمندی پدید آورد. این امر از طریق بهادادن به احساسات و عقاید دانش آموز به نتیجه می رسد و شامل توسعه چیزی است که راجرز آن را «درک توأم با همدلی » می نامد. دستاوردهای تعلیم و تربیت زندگی موفق باید یک «فرد کاملا کارآمد» باشد.
 
مازلو پیرامون سلسله مراتبی از نیازها سخن می گوید و بین نیازهای اولیه یا اساسی و نیازهای متعالی فرق می گذارد. نیازهای اساسی اصولا نیاز به هوا، غذا، ایمنی از خطر و آشنایی با محیط است. نیازهای متعالی فراتر از نیازهای اولیه است و بلوغ یا رشد شخص برای بالفعل ساختن استعدادهای بالقوه اش را شامل می شود. این نیازهای متعالی شامل اموری مثل احساس تعلق، عزت نفس و نیازهای زیبایی شناختی است. به عقیده مازلو این نیازها از آن جهت ضرورت دارد که ما را یاری می کند تا به اشخاصی خود شکوفا (یعنی افرادی که به طور واقعگرایانه حرکت می کنند و مستقل و خلاق هستند) تبدیل شویم. مازلو همچنین بین خود شکوفایی کاذب و خودشکوفایی واقعی فرق می گذارد. خودشکوفایی کاذب عبارت است از آزاد گذاشتن نامنظم امیال مانند حالتی که به عنوان مثال فرد مانند یک کودک لوس رفتار می کند. فردی که واقعا خود شکوفا شده، می گوید: «من احساسات خود و نیز احساسات شما را در نظر گرفته ام». نکته اصلی آن است که مردم باید ترغیب شوند تا خودشان تصمیم بگیرند، به خود احترام بگذارند، و از روی همدردی با دیگران برخورد کنند. زندگی پر است از تضاد و دوگانگی و لزوما هیچ سبک خاصی از زندگی نمونه صحیح نیست. شناخت اصول اگزیستانسیالیستی عبارت است از تمیز تنوع و تفاوت‌های فردی.
 
تنوعات زندگی جدید، اضطراب‌ها و تنش‌های روزافزونی به بار آورده است. طبیعت انتخاب فردی، عملکرد فردی و تعهدات فردی به گونه‌ای است که اضطراب کاملا واقعیت دارد و صرف نظر از جایگاه یا دیدگاههای افراد، در زندگی همه وجود دارد. این ویژگی زندگی امروزی دغدغه خاطری مهم برای اگزیستانسیالیستها است و به میزان زیادی در کارهای آنان مورد توجه قرار گرفته است. بعضی از منتقدان، اگزیستانسیالیستها را به دلیل توجه افراطی به اضطراب سرزنش کرده اند. این عده اظهار می دارند که آنان بر جنبه های مصیبت بار، نابهنجار و بیمارگونه زندگی بسیار تأکید می کنند و مضامین امیدوار کننده و خوش بین کننده را نادیده می گیرند. اگزیستانسیالیستها پاسخ می دهند که تعداد زیادی از مردم به غلط بر مسائل خوش بین کننده خوب و زیبا تأکید می کنند و این امر منشأ برداشتی غلط از هستی است. به عنوان مثال، اگر دوستانی از خارج وارد شهر شوند، میزبان معمولا آنها را به نقاط زیبا، پارکها، موزه ها، نمایشگاه های هنری و بهترین رستورانها می برد.
 
هیچ کس مهمان را به زاغه ها، نواحی ناراحت کننده فقرا و مکان‌هایی که بدبختیهای شدیدی در جریان است، نمی برد. بدون برخورد با این چیزها، مهمانان تصویری یک بعدی از شهر خواهند داشت، چنانکه گویی شهر واقعا چنین است. اگزیستانسیالیستها عقیده دارند که زمان تعدیل مقیاسها فرا رسیده است؛ اما به نحوی اساسی تر فکر می کنند «در دورانی که وضعیت بحرانی است» و فرد باید شخصا با موقعیتها دست و پنجه نرم کند، جنبه مصیبت بار، بهتر از جنبه شادی آور، زندگی را تصویر می کند. ما هیچ کمکی جز خودمان نداریم. نفس وجود ما یک اضطراب است.
 
ممکن است شگفت آور باشد که علمای مسیحی، اگزیستانسیالیسم را نسیم تازه ای در یک فضای قدیمی یافته اند. این نیچه، یعنی یکی از معماران قدیمی اگزیستانسیالیسم بود که اعلام کرد خدا مرده است. به علاوه، مسیحیت به طور سنتی گرایش شدیدی به هاله ای سرشار از خوش بینی نسبت به نجات ابدی داشته است. بسیاری از اگزیستانسیالیستها همصدا با کارل مارکس می گویند که: دین افیون توده ها است، به بهشتی خیالی اشاره دارد، و توجه انسان را از مشکلات واقعی دنیای خاکی باز می گیرد.
 
در نتیجه، توده ها بی رحمانه از جانب عدهای قلیل استثمار می شوند. شایان یادآوری است که دیگر مؤسس اگزیستانسیالیسم - کی یر کگارد - دریافت که عقاید مسیحیت با تشویش، اضطراب و شک عجین شده است. علم کلام مسیحی - اگزیستانسیالیستی، این مضامین را پذیرفته و برای مؤمنان این رأی را صادر کرده که تشویش و شک، واقعی بوده و تجربیاتی است که برخورد با آنها در زندگی مسیحیان ضرورت دارد.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص396-394، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387